واکسن دو ماهگی
صبح 11 آذر قرار بود که بریم مرکز بهداشت تا واکسن پنتاوالان بهت بزنیم. من لباستو پوشوندم و بابای بغلت کرد و از پله ها بردت پایین تا من برسم دم در دیدم بابایی رسیده مرکز بهداشت آخه فاصله خونه تا اونجا خیلی کم بود..خدا رو شکر بیدار بودی آخه همیشه اون موقع از صبح، خواب بودی.
بعد از کنترل قد و وزن،(قد 60 سانتی متر و وزنت با لباس زمستونی که تنت بود 6 کیلو 300 گرم) بابایی نگه ات داشت تا واکسن بزنن.. واای خدا دلم داشت پرپر میشد به اندازه 30 ثانیه جیغی کشیدی که فکر کنم بعد اولین روز به دنیا اومدنت اصلا اون شکلی گریه نکرده بودی..آروم آروم نوازشت کردم از شدت گریه زیاد خوابت برد.
وقتی برگشتیم خونه من و بابایی مدام پارچه می ذاشتیم تا جای واکسنت خنک شه..بعد از چند دقیقه بارون شدیدی بارید.
از همون روز بود گه گریه های شبانه ات شروع شد و مدام تو خواب می پریدی و گریه می کردی. من و بابایی هم تا صبح برات بیدار بودیم..که تقریبا یک هفته طول کشید تا برگشتی به همون پارسا کوچولوی آروم که شب ها می خوابید و آروم آروم شیر می خورد.