خانواده کوچک ما
بعد از 50 روز از به دنیا اومدنت فکرشم نمی کردم که حتی وقت نداشته باشم از جام بلند شم و صبحونه بخورم ما با همه انها هر روز بیشتر از روز قبل برام عزیز ی..
با اینکه هنوز دو ماهت نشده کاملا صدا ها رو تشخیص می دی و وقتی من باهات حرف می زنم مدام دنبال شیر هستی فدات بشم که پسرم انقد باهوشه بابای عادت داده بهت که هر وقت خوابت میاد بغلت کنه و دور تا دور این اتاق رو دور بزنه و و برات لالایی بخونه تا بخوابی اما من میذارمت روی پاهام مامانی اما بازم با لالیی هام می خوابی
همه کارهات دقیق و منظمه.. سرساعت می خوابی سر ساعت باید پوشاکتو عوض کنم و به موقع باید شیر بهت بدم.
انقد باهوشی که هنوز دو ماهت نشده صدای منو بابایی رو ازهم تشخیص می دی...
چند شبه که با من می خوابی و با من از خواب پا میشی.. ماشالا مثل بابایی خوش خوابی..بعضی وقتها که تو خواب می خندی من و ابایی از لبخند کوچولوت می زنیم زیر خنده و ما بیشتر ذوق می کنیم و می خندیم و خدا رو هزار بار شکئر می کنیم ..من هر صبح برات ایت الکرسی می خونم تا در پناه خدای مهربون صحیح و سالم باشی.