محمد پارسا عشق مامحمد پارسا عشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

بهانه زندگی

33 هفته گذشت

امروز دقیقا 33 هفته از روزی که تو وجودم هستی می گذره، انگار همین دیروز بود که فهمیدم مامان شدم. 12 بهمن 93. و خداوند اینگونه برایمان تقدیر کرد که تو پسر نازی بشی برا من و بابا جونت. این روزها حس خیلی خوبی دارم از اینکه قراره به زودی بیای تو بغلم خیلی خیلی خوشحالم و همیشه از خدا می خوام که صحیح و سالم پا به این دنیای سراسر تجربه و آزمایش قدم بزاری.... راه زیادی رو با هم پیش رفتیم  قراره فرشته ها به زودی دست کوچیکت رو بزارن تو دست من...پسر ناز خودم. بی صبرانه منتظرم تا بیای ....   ...
29 مرداد 1393

زیارت آل یاسین و عطر باران

ساعت 3 و ربع صبح بود که پا شدم برا بابا رضا سحری آماده کنم. همه چیز رو میز چیدم و خوابیدم. ساعت 9 صبح بود که پا شدم وصبحانه خوردیم عزیزکم. وقتی تو وجودم تکون می خوری احساس خیلی خوبی دارم اگه یه روزی کمتر تکون بخوری خیلی خیلی ناراحت می شم. دیروز موقع افطار خاله شمیم بهم زنگ زد و حالمون پرسید کلی سفارشم کرد که این کارو بکن و اون کار و نکن و کلی با هم حرف زدیم آخه خودش ی پسر ناز به اسم محمد مهدی داره. داشت از تجربیات دوران بارداریش برام می گفت. به توصیه های خاله شمیم گوش کردم. امروز صبح زیارت آل یاسین رو برات گذاشتم تا با صدای دعا آرامش بگیری مثل خود من که وقتی به این زیارت گوش می کنم بهم آرامش عجیبی میده. همینطور داشتیم به صدای دعا گ...
12 تير 1393

رفتن به مرکز بهداشت

امروز صبح قرار شد برای اولین بار برای کنترل به مرکز بهداشت برم آخه می بایست واکسن کزاز میزدم پسرم. بابایی روزه بود صداش کردم. با هم تا مرکز بهداشت رفتیم البته بابایی به آموزشگاه رفت. منم زودی برگشتم  آخه 11:30 کلاس داشتم . امسال تابستون کلاس ها رو به خونه انتقال دادم خیلی راحت شدم رفتن به آموزشگاه تو این تابستون گرم ، برام سخت بود. ...
9 تير 1393

25 هفته و سه روز گذشت

امروز اولین روزیه که این وبلاگ برات درست کردم پسر نازم؛ عزیزکم. امیدوارم در آینده نه چندان دور خودت وقتی توانایی خواندن و نوشتن را یاد گرفتی، ادامه خاطرات مامان فاطمه و بابا رضا رو بنویسی. ...
7 تير 1393