تاریخ تولد
نمی دونم از چی باید حرف بزنم از روزهایی که به سلامت عبور کردیم و یا از روزهایی که در انتظارش هستیم. نگرانی عجیبی تو دلم افتاده هرلحظه که احساس می کنم به روز تولدت نزدیکتر می شم شادی همراه با اضطراب سراغم میاد.
خانم دکتر تابنده دیروز ، 10 مهر را برا تاریخ تولدت تو دفترچه ام یادداشت کرد..و گفت که روز قبلش باهام تماس بگیر تا دقیقا بهت بگم چیکار کنی .یه بار هم برای اینکه دقیقا بدونم بیمارستان کجاست به باباجون گفتم که نشونم بده.
دیروز وقتی برای نوبت دکتر رفته بودیم گرگان، سرویس تخت و کمد و ویترینتم سفارش دادیم قرار شد 7 مهر تحویل بده...از دست این بابا رضا که ماشالا صبور و ریلکسه و همیشه کارهاش دقیقه 90..برعکس مامانی که دوست داره همه چیز زودتر و به موقع آماده باشه. یه سری دیگه از وسایلت که فراموش کرده بودم بخرم را هم دیروز خریدم و آوردم و تو اتاق آبی رنگت چیدم.. لباس هاتو هم فعلا گذاشتم تو کشو مامانی تا کمد خودت آماده شه..به نظرم همه چیز آماده است تا به این دنیا قدم بزاری.. امیدوارم خطری تهدیدت نکنه و به سلامت به دنیا بیای عزیزکم.