زیارت آل یاسین و عطر باران
ساعت 3 و ربع صبح بود که پا شدم برا بابا رضا سحری آماده کنم. همه چیز رو میز چیدم و خوابیدم. ساعت 9 صبح بود که پا شدم وصبحانه خوردیم عزیزکم. وقتی تو وجودم تکون می خوری احساس خیلی خوبی دارم اگه یه روزی کمتر تکون بخوری خیلی خیلی ناراحت می شم. دیروز موقع افطار خاله شمیم بهم زنگ زد و حالمون پرسید کلی سفارشم کرد که این کارو بکن و اون کار و نکن و کلی با هم حرف زدیم آخه خودش ی پسر ناز به اسم محمد مهدی داره. داشت از تجربیات دوران بارداریش برام می گفت. به توصیه های خاله شمیم گوش کردم. امروز صبح زیارت آل یاسین رو برات گذاشتم تا با صدای دعا آرامش بگیری مثل خود من که وقتی به این زیارت گوش می کنم بهم آرامش عجیبی میده. همینطور داشتیم به صدای دعا گ...
نویسنده :
مامان فاطمه
13:05